وجود مبارک پیامبر گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیّه و
الثناء) بە منزلة جان عالم است. یعنی سماوات و أرضین از یک سو، انبیاء و
اولیاء از سوی دیگر؛ همة اینها کە خلق شدند، زمینه فراهم شد، وجود مبارک
پیامبر أعظم آفریده شد. همانطوری کە خدای سبحان مجاری ادراکی و تحریکی ما
را آفرید، ابزار درک و کار ما را خلق کرد؛ بدن ما را، مغز ما را، قلب ما
را، همة این شئون ظاهر و باطن را آفرید، بعد فرمود: ثُمَّ اَنشَأناهُ
خَلْقاً آخَر(۱)؛ یا فرمود: فَإذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَختُ فِیهِ مِنْ
رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینْ (۲).
یعنی اوّل من ابزار بدنی انسان را فراهم کردم، بعد روح منصوب بە خودم را
بە او اِفاضه کردم. در ساختار انسان اینطور بود کە اوّل بدن خلق شد، بعد
روح بە او تعلّق پیدا کرد. در کلّ جهان هم همین طور است؛ کلّ جهان بە منزلة
بدن وجود مبارک رسول گرامی اند. کلّ این جهان خلق شد، سماوات و أرضین و
همچنین انبیاء و اولیاء؛ بعد وجود مبارک پیامبر را ذات أقدس إله بە جهان
اعطاء کرد کە لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی المُؤمِنینَ إذْ بَعَثَ فِیهِمْ
رَسُولاً (۳).
آشنائی و عمل بە آموزه های رسول اکرم (ص)
ما باید
ببینیم عضو فلجیم یا عضو سالم. بالأخره این جهان کە یک بدنی دارد و یک
جانی، ما چه کاره ایم! ما اگر معاذ الله هیچ ارتباطی با پیامبر نداشته
باشیم؛ نه معارف او را درک بکنیم، نه احکام او را بفهمیم و عمل بکنیم؛
معلوم می گردد یک عضو فلجیم، یک عضو مرده ایم. خُب عضو فلج و عضو مرده؛ این
نه درک می کند سخنان روح را، نه اطاعت می کند دستورهای روح را. یک فلج
همین طور است دیگر!
اگر کسی عضوش، دستش فلج بود؛ این نه سرما و گرما را احساس می کند، نه
رطوبت و یُبوست را احساس می کند، نه نرمی و درشتی را احساس می کند، نه سائر
مَلموسات را درک می کند؛ و فرمان هم نمی برد. یعنی روح اگر فرمان داد،
گفت: بە طور مثالً این ظرف را بردار، این دست فلج نمی تواند اطاعت کند. نه
می فهمد، نه کار می کند؛ چون فلج است. در حقیقت مرده است! آن اعضائی کە
سالمند؛ هم می فهمند کە روح چه اراده کرده است، هم توان تدبیر را دارند و
اطاعت می کنند. چشم می فهمد کە روح دستور دیدن داد، این درک را دارد؛ بعد
هم می بیند. سامعه می فهمد کە روح دستور شنیدن داد، او هم آغاز می کند بە
گوش دادن و استماع؛ و اعضاء و جوارح دیگر هم همین طورند. دست سالم می فهمد
کە روح دستور داد کە این ظرف را باید بردارد، و همچنین بر می دارد. پس عضو
مرده نه می فهمد، و نه اِمتثال دارد؛ عضو زنده و سالم هم می فهمد، هم اطاعت
می کند. حالا این مربوط بە درجات حیات و درجات قدرت اِمتثال است.
ما عضوی از این جهانیم. این پیکر یک روحی دارد بە نام وجود مبارک پیامبر
گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء). ما باید خودمان را با آن
حضرت بسنجیم کە چه اندازه احکام و حِکَم او را چه در بود و نبود، چه در
باید و نباید؛ چه در حکمت نظری، چه در حکمت عملی؛ چه در جهان بینی، چه در
فقه و اخلاق بفهمیم و عمل بکنیم. اگر خدای ناکرده نه فهمیدیم پیامبرمان چی
فرمود؛ نه اگر فهمیدم، می توانیم عمل بکنیم، معلوم می گردد یک عضو زنده ای
از این جامعة جهان موجود نیستیم؛ ما عضو این جهان نیستیم!
حیات و ممات معنوی در قرآن کریم
تعبیر قرآن کریم هم
دربارة بعضی ها این است کە اینها مرده اند. اینکه فرمود: هَلْ یَستَوِی
الأحیاءُ وَ الاَمواتْ (۴)، آیا زنده و مرده یکسانند؛ خُب معلوم است کە
زنده و مرده یکسان نیستند، این دیگر احتیاج بە وحی ندارد کە! وحی از عرش
أعلی، از دَنا فَتَدَلّی(۵) نازل بشود، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمینْ. عَلی
قَلبِکَ (۶)؛ وحی نازل بشود کە زنده و مرده یکسان نیستند. خُب این را همه
می دانند زنده و مرده یکسان نیستند دیگر! منظور این نیست کە این کسی کە
مُرد و اجازة دفنش را صادر کردند، این با دیگران فرق دارد! منظور این است
کە آن کسی کە معارف را درک نمی کند، و دستورهای الهی را عمل نمی کند؛ این
مرده است. و این است کە محتاج بە وحی است. بە چه سبب مرده است؟ برائ اینکه
با آن روحِ عالم ارتباط ندارد. نه می فهمد کە پیامبر چی دستور داد، و نه
دستورش را عمل می کند!
پس ما هر روز باید این ارزیابی را بکنیم کە ما در کجای عالم قرار داریم،
در این هندسة معرفتی جایمان کجاست. ذات أقدس إله هم أرحم الرّاحمین است؛
نفرمود هر کاری کە کردید، هر لفظی کە گفتید، فوراً ما دستور می دهیم کە
بنویسند! فرمودند: مواظب باشید؛ هر چه گفتید، یک عدّه ای می بینند شما چی
گفتید. حالا کِی می نویسند، کِی نمی نویسند؛ آن تابع دستور ماست.
خدا أرحم الرّاحمین است، راه توبه را هم باز گذاشت. البتّه اگر کار خیر
باشد، فوراً می نویسند؛ پاداش هم می دهند. امّا خدای ناکرده اگر غفلتی
باشد، فقط مراقبند؛ یادداشت می کنند کە …، یعنی در ذهنشان هست کە این کار
را کرده. حالا اگر توبه کرد، جبران کرد کە نمی نویسند؛ و اگر چنانچه توبه
نکرد و جبران نکرد، ممکن است بنویسند. پس بنابراین ما باید خودمان را
ارزیابی بکنیم، ببینیم زنده ایم یا نه؛ این اوّلین وظیفة ماست. و کاری بە
دیگران نداشته باشیم؛ بسیار ها می باشند کە از ما بهترند، بسیار ها می
باشند کە مثل ما می باشند، بسیار ها هم می باشند کە متأسفانه دورند. ما، یا
أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلِیکُمْ اَنفُسَکُمْ (۸).