افتخار ما اقتدار ما

ایران عزیز تو را برای تمام افتخاراتت دوست دارم ، به خاطر دین راستین شیعه، که باعث سرافرازیم می شود، و سعادت دنیا و آخرتم را تضمین می کند

افتخار ما اقتدار ما

ایران عزیز تو را برای تمام افتخاراتت دوست دارم ، به خاطر دین راستین شیعه، که باعث سرافرازیم می شود، و سعادت دنیا و آخرتم را تضمین می کند

افتخار ما اقتدار ما

سر زد از افق مهر خاوران
فروغ دیده ی حق باوران
بهمن فر ایمان ماست
پیامت ای امام استقلال آزادی
نقش جان ماست
شهیدان پیچیده در گوش زمان فریادتان
پاینده مانی و جاودان
جمهوری اسلامی ایران

ایران عزیز تو را برای تمام افتخاراتت دوست دارم ، به خاطر دین راستین شیعه، که باعث سرافرازیم می شود، و سعادت دنیا و آخرتم را تضمین می کند. بخاطر اینکه کشور و مردمان عزیزش مخصوصا، جوانان برومندش ولایی و ولایت مداری هستن ؛ دوستت دارم.به خاطر اینکه خونهای پاکی که برای اعتلای اسلام و قرآن و عزت انسانی و سربلندی این نظام و این سر زمین در سالهای متمادی بر روی تو جاری شده و خاکت را پاک مقدس کرده دوست دارم.

شبکه های اجتمایی
آخرین نظرات
  • ۱۴ ارديبهشت ۹۵، ۱۳:۰۷ - سیّد محمّد جعاوله
    ++++++++
  • ۱۴ ارديبهشت ۹۵، ۱۱:۵۹ - سیّد محمّد جعاوله
    ++++++
  • ۱۴ ارديبهشت ۹۵، ۰۰:۲۵ - سیّد محمّد جعاوله
    احسنت
  • ۱۴ ارديبهشت ۹۵، ۰۰:۱۲ - سیّد محمّد جعاوله
    عالی
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۵، ۱۸:۵۸ - دانشنامه دفاعی
    ممنون
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۵، ۱۷:۵۴ - سیّد محمّد جعاوله
    +
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۰۵ - سیّد محمّد جعاوله
    خوب
نویسندگان

سالروز ازدواج پیامبر اکرم (ص) با حضرت خدیجه کبری (س)

سرباز گمنام 313 | سه شنبه, ۱ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۰۲ ق.ظ

به مناسبت دهم ربیع الاول سالروز ازدواج پیامبر اکرم (ص) با حضرت خدیجه کبری (س)


درست 25 بهار از عمر گرانبها و پربرکت پیامبر مى گذشت که با بانوى چهل ساله اى به نام «خدیجه» که برترین بانوى روزگار خویش بود ، پیمان زندگى مشترک را امضاء کرد و فصل جدیدى در زندگى اش آغاز شد.

برخى سن و سال خدیجه ، آن بانوى هوشمند و پاک را 26 و 28 سال نیز نوشته اند اما مشهرترین دیدگاه ، همان است که او به هنگام ازدواج با پیامبر 40 بهار از عمرش مى گذشت.

برخى بر آنند که «خدیجه» پیش از پیمان زندگى مشترگ با پیامبر دوبار ازدواج کرده و همسرانش یکى پس از دیگرى از دنیا رفته بودند و برخى نیز بر این اندیشه اند که او تا هنگامه ى ازدواج با پیامبر دختر و ازدواج نکرده بود.

ازدواج پیامبر با «خدیجه» شباهتى به ازدواج هاى شناخته شده نداشت ، بلکه در نوع خود بى نظیر و داراى ویژگى هایى بود ، چرا که این پیوند مبارک و مقدس نه ثمره ى زودگذر و دوستى بى پایه و اساس بود و نه برخاسته از انگیزه هاى مادى یا دیگر امور و اغراض و اهداف رایج که در ازدواج چهره هاى مشهور و سرشناس دنیا وجود دارد. و نیز هدف هاى سیاسى نیز در امضاء و تشکیل این زندگى مشترک و ساختار آن، نقشى نداشت.

افزون بر اینها ، زندگى و شرایط اقتصادى پیامبر و «خدیجه» نیز با یکدیگر تناسبى نداشت و میان آنها فاصله ى بسیارى بود ، چرا که پیامبر خود داراى ارزشهاى مادى و امکانات اقتصادى نبود و همانگونه که دوران کودکى را تحت سرپرستى و کفالت عموى گرانقدر خویش زندگى کرده بود ، باز هم با او مى زیست اما «خدیجه» ثروت مندترین و بى نیازترین زن در مکه و جهان عرب بود. به همین جهت فاصله ى زیادى میان سطح زندگى پیامبر و ثروتمندترین بانوى عرب مى نگریم ، اما آن بانوى خردمند شنیده بود و خوب مى دانست که آینده ى درخشان و بسیار امیدبخشى در انتظار پیامبر است.

شاید این واقعیت را از غلام هوشمند خویش «میسره» دریافته بود که در سفر اقتصادى پیامبر با کاروان تجارتى «خدیجه» بسوى دمشق ، همسفر پیامبر بود و نشانه هاى بسیارى از شکوه و عظمت و درایت و امانت و اقتدار را در او دیده و همه را ضمن تقدیم گزارش کار به بانوى خردمند حجاز ، گزارش نموده بود ، یا اینکه پیشگویى آن راهب و عابد دیر «بصرى» در منطقه شام ، در مورد آینده ى شکوهبار «محمد» به گونه اى به گوش «خدیجه» رسیده بود و او نیز در پرتو ژرف نگرى و الهام قلبى خویش به آن آینده ى درخشان دل بسته بود.

بر این اساس بود که بانوى پرشرافت حجاز ، برنامه ى پیوند با پیامبر را تهیه نمود و خود با قداست و هوشمندى ویژه اش سخن را در مورد آن مطلب با پیامبر آغاز کرد و از آن حضرت تقاضا نمود که گام به پیش نهد و از راه پدرش «خویلد» یا عمویش از او خواستگارى نماید ،..... عموهاى پیامبر پس از شنیدن این خبر شادى بخش که در نوع خود بى نظیر بود ، شگفت زده شدند و عمه هاى آن حضرت نیز با شنیدن خبر این پیشنهاد از سوى بانوى حجاز ، در بهت و حیرت فرورفتند ، چرا که براستى هم ، رخداد شگرفى بود!!

بانویى که هزاران هزار دینار ثروت و امکانات در اختیارش بود و ده ها و صدها کارگزار و کارمند از برکت سود سرشار کاروانهاى تجارى او که در فصل هاى گوناگون سال ، میان «یمن» و «مکه» از یکسو و «مکه» و «دمشق» از سوى دیگر در حرکت بود زندگى مى کردند ، بانویى که دارایى و امکانات گسترده اش لحظه به لحظه در حال پیشرفت و توسعه بود ، بانویى که بزرگان و سرشناسان و قدرتمندان روزگار از او خواستگارى نموده و به همه پاسخ منفى داده بود ، اینک چگونه دل در گرو مهر مقدس و عشق پاک و پرمعنویت جوانى نهاده است که از ارزشهاى مادى و زرق و برق روزگار چیزى ندارد و در کنار عموى گرانقدر خویش ابوطالب زندگى مى کند؟

راستى بانوى حجاز چگونه از او تقاضاى ازدواج نموده و از آن خواسته است که این افتخار را به او بدهد و بپذیرد ؟ چگونه؟

آیا این گزارش درست است و براستى حقیقت دارد؟

عمه ى پیامبر «صفیه» ، دخت بزرگوار«عبدالمطلب» برخاست و بسوى اقامتگاه «خدیجه» رفت تا در این مورد تحقیق و بررسى نماید و آنگاه که با بانوى حجاز دیدار کرد و با او روبرو شد و آمادگى او را با همه ى وجودش دریافت و دید ، آرى بهترین و هوشمندترین و ثروتمندترین بانوى عرب آماده امضاء پیمان زندگى مشترک با والاترین جوان عرب مى باشد.

«صفیه» پس از دیدار با بانوى حجاز و اطمینان از درستى خبر بسوى برادرانش بازگشت و حقیقت را با آنان در میان نهاد.

عموهاى پیامبر پس از دریافت صحت گزارش شادمان شدند ، اما شادمانى آنان با نوعى بهت و حیرت همراه بود. چرا که «خدیجه» بانوى بزرگى بود که قدرتمندان و اشراف و امیران عرب به خواستگاریش شتافته بودند و او آنان را همشان و همتاى خویش ندیده و دست رد بر سینه ى همه ى آنان زده بود اینک چه انگیزه اى او را بر آن داشته است که دل در گرو عشق مقدس جوانمردى نهد که از زرق و برق و ارزش و امکانات مادى و مالى ، نه زر و سیمى دارد و نه از زمین پهناور خدا یک وجب خاک را، مالک است؟!

عموهاى پیامبر برخاستند و به اقامتگاه بانوى حجاز شتافتند و او را از پدرش «خویلد» یا عمویش ، براى پیامبر خواستگارى کردند. پدرش در برخورد نخست ، پاسخ مثبت نداد اما به اشاره ى دخترش با آن پیوند موافقت کرد.

موضوع مهریه پیش آمد و اینک باید مهریه اى درخور مقام و موقعیت بانوى بزرگ حجاز از سوى پیامبر تقدیم گردد اما از کجا و چگونه؟ و چه کسى مى تواند این مبلغ سنگین و درخور شخصیت و موقعیت «خدیجه» را تقدیم دارد ؟

درست در این لحظات بود که دگرباره بانوى حجاز به کار جالب و شگرفى دست زد و با هدیه نمودن چهار هزار دینار به پیامبر ، از آن گرانمایه ى جهان هستى تقاضا کرد که آن را به عنوان مهریه به پدرش «خویلد» بپردازد ، گرچه در یک روایت آمده است که جناب «ابوطالب» مهریه را با سرفرازى و شادمانى از اموال خویش تقدیم داشت و پیمان زندگى مشترک به امضاء رسید.

آرى ، با اینکه بانوى خردمند حجاز به ارزشهاى والاى اخلاقى و انسانى بهاء مى دهد و در راه بدست آوردن شرافت و کرامت ، ارزشهاى مادى را فدا مى کند با این وصف پدرش «خویلد» از این اندیشه ى بلند بى بهره است و این اختلاف دیدگاه را تنها میان این پدر و دختر نمى نگریم بلکه این ناهماهنگى در اندیشه و این دو طرز تفکر میان پدران و فرزندان و میان دو برادر و دو همسر و پدر و فرزند نیز ، هم در روزگاران گذشته و هم در جهان معاصر بسیار فراوان است.

به هر حال جریان به خوبى پیش رفت اما رخدادى بى سابقه و بى نظیر و بهت آور بود. در میان عرب کسى بخاطر نداشت که زنى خود مهریه اش را به همتاى زندگى اش هدیه کند. به همین جهت جاى شگفت ندارد که حس حسادت ورزى ابوجهل فوران کند و آتش حسد در دل او زبانه کشد و فریاد زند که :

هان اى مردم! ما دیده بودیم که مردان مهریه زنان را مى پردازند اما ندیده بودیم که زنان مهریه ى خویش را به مردان زندگى آینده خویش هدیه کنند.

و ابوطالب، فرزانه ى عرب پرخاشگرانه به او پاسخ داد که :

«مردک کم خرد و پست چه مى گویى ؟ به جوانمردى همانند «محمد»، هم دختر مى دهند و هم مهریه اش را خود هدیه مى کنند ، اما مردک کم خردى چون تو ، اگر هدیه هم تقدیم دارى ، پذیرفته نمى شود و پاسخ مثبت نخواهى شنید.»

و بنا به روایتى او را اینگونه سرزنش کرد :

«اگر خواستگار همانند برادرزاده ى سرفراز من باشد ، او را به بالاترین و گرانبهاترین قیمت ها مى برند و پرشکوه ترین مهریه ها را به او هدیه مى دهند. اما اگر بسان تو باشد ، با مهریه سنگین هم نمى تواند با زنى شایسته ازدواج کند.»

این پیوند مبارک به بهترین صورت تحقق پذیرفت و پیامبر به تقاضاى «خدیجه» به اقامتگاه او گام نهاد.

از آن لحظات بیادماندنى بود که دیگر «خدیجه» همواره احساس مى نمود که نیکبختى در کامل ترین شکل ممکن به او روى آورده و خورشید خوشبختى اش طلوع نموده است ، چرا که او به بزرگترین آرزوى خویش یعنى ازدواج با پیامبر رسیده بود.

بانوى بزرگ حجاز در این زندگى مشترک پسرانى بدنیا آورد که همگى آنان در کودکى از دنیا رفتند و دخترانى به نامهاى «زینب» و «ام کلثوم» و «رقیه» و «فاطمه» به او و پیامبر ارزانى شد که کوچکترین ، اما برترین و پرشکوه ترین آنان فاطمه علیهاالسلام بود.

....................................................................

منبع : کناب فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت



علت ازدواج حضرت خدیجه (س) با پیامبر اسلام (ص)

چرا حضرت خدیجه با اینکه از ثروتمندان مدینه بود، از میان تمامی خواستگاران خود، پیامبر اسلام (ص) را برگزید؟

در پاسخ به این سوال، باید شخصیت بلند مرتبه و بزرگ حضرت خدیجه (س) را مورد بررسی قرار دهیم. بی تردید ازدواج یکی از ثروتمندان عرب، با جوانی که از مال دنیا بهره چندانی ندارد، نمی­تواند ریشه در دلایل و انگیزه های مادی داشته باشد. بنابر این در ریشه یابی این جریان باید جهات معنوی را دنبال کرد.

آیت الله سبحانی در کتاب فرازهایی از تاریخ اسلام،[1]به چهار نمونه از این شواهد اشاره می­کنند که به طور خلاصه بیان می­کنیم:

1- چنانکه می­دانید پیامبر (ص) پیش از ازدواج با خدیجه، زمام تجارت وی را بر عهده داشت. غلام خدیجه به نام میسره، در سفر تجاری همراه پیامبر بود. پس از بازگشت کاروان، میسره آنچه را در سفر دیده بود برای خدیجه تعریف کرد، از جمله اینکه: محمد (ص) بر سر موضوعی با تاجری اختلاف پیدا کرد. آن مرد به او گفت: به لات و عزی سوگند بخور تا سخن ترا بپذیرم. محمد (ص) در پاسخ گفت: پست ترین و مبغوض ترین موجودات پیش من، همان لات و عزی است که تو آنها را می پرستی[2]و نیز این جریان را که در نزدیک "بصری" (شهر شام)، محمد (ص) زیر سایه درختی نشسته بود، در این حال چشم راهبی که در صومعه نشسته بود به محمد امین (ص) افتاد. وی از من نام او را سوال کرد و من پاسخ دادم، آنگاه وی گفت: این مرد که زیر سایه این درخت نشسته است، همان پیامبریست که در تورات و انجیل درباره او بشارت­های فراوانی خوانده ام.[3]خدیجه با شنیدن این کرامت، شوق مفرطی که سرچشمه آن علاقه به معصومیت محمد «ص» بود، در خود احساس کرد و بی اختیار گفت: میسره! کافی است، علاقه مرا به محمد دو چندان کردی.... سپس آنچه را از میسره شنیده بود برای ورقه بن نوفل نقل کرد و ورقه به او گفت: صاحب این کرامات، پیامبر عربی است.[4]

2- روزی خدیجه در خانه خود نشسته بود و یکی از دانشمندان یهود نیز در آن محفل بود، اتفاقاً محمد (ص) از کنار منزل آنها گذشت و چشم آن دانشمند به او افتاد، آن دانشمند فوراً از خدیجه خواست که از محمد (ص) تقاضا کند چند دقیقه در این مجلس شرکت کند. پیامبر (ص) تقاضای دانای یهود مبنی بر نشان دادن علایم نبوت در بدن خود را پذیرفت.... پس از آنکه دانای یهود از وجود علایم نبوت در محمد (ص) خبر داد خدیجه پرسید: از کجا می­گویی که او حائز چنین مقامی می­شود؟ پاسخ داد: من علائم پیامبر آخر الزمان را در تورات خوانده­ام و از نشانه­های او این است که پدر و مادر او می­میرند و جد و عموی وی از او حمایت می­کنند و از قریش زنی را انتخاب می­کند که سیده قریش است. آنگاه افزود: خوشا به حال کسی که افتخار همسری او را به دست آورد.

3- ورقه بن نوفل که عموی خدیجه و از دانایان عرب بود، مکرر می­گفت: «مردی از میان قریش برای هدایت مردم از طرف خدا برانگیخته می­شود و یکی از ثروتمندترین زنان قریش را می­گیرد» و چون خدیجه ثروتمندترین زن قریش بود، گاه و بیگاه به خدیجه می­گفت: «روزی فرا می­رسد که تو با شریفترین مرد روی زمین وصلت کنی.»

4- خدیجه شبی در خواب دید که خورشید بالای مکه چرخ خورد و کم کم پائین آمد و در خانه او فرود آمد. ورقه خواب وی را چنین تعبیر کرد که: «با مرد بزرگی ازدواج خواهی کرد که شهرت او عالم گیر خواهد شد.»

از طرف دیگر باید توجه داشت که پیامبر اکرم (ص) نیز گر چه از ثروت محروم بود، اما اولا از خاندان معروف قریش بود و ثانیا به راستگویی، امانتداری و اخلاق پسندیده شهرت داشت. چنانکه ابوطالب در مجلس عقد، برادر زاده خود را چنین معرفی کرد: «برادر زاده من، محمد بن عبدالله (ص)، با هر مردی از قریش موازنه و مقایسه شود، بر او برتری دارد و گر چه از هر گونه ثروتی محروم است، اما ثروت سایه­ای است رفتنی و اصل و نسب چیزی است ماندنی.»[5]

همه این امور نشان می­دهد این ازدواج ریشه در جهات معنوی داشته است و به هیچ وجه انگیزه مادی در آن دخالت نداشته است.

در پایان به ذکر حدیثی از پیامبر «ص» در شأن خدیجه اشاره می­کنیم که می­فرماید: «بهشت مشتاق دیدن چهار زن است: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون)، خدیجه دختر خویله، و فاطمه دختر محمد «ص».[6]

.............................................................

منابع:

[1]- ص 82- 85

[2]- طبقات کبری، ج 1، ص 130.

[3]- بحار/ 16/ 18.

[4]- سیره ابن هشام، ج 1، ص 76.

[5] - مناقب، ج 1، ص 30. بحار، ج 16، ص 16.

[6]- بحار، ج 43، ص 53.

 

  • سرباز گمنام 313

نظرات  (۱)

  • دانشنامه دفاعی
  • خسته نباشید
    عرض تبریک به مسلمانان (شیعیان)

    شخصی سازی شده توسط سرباز مهدی، مدیر این وبلاگ